پیرمرد زبل!!!!!!!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 17 دی 1391 |

یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی را در نزدیکی یک دبیرستان پسرانه خرید.یکی دوهفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد.در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها 3تا پسر بچه در خیابان ران افتادند و درحالی که بلند بلند باهم حرف میزدند،هرچیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداخته بودند.این کارها هرروز تکرار میشد و آسایش پیرمرد مختل شده بود.این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند.روز بعد که مدرسه ها تعطیل شد دنبال بچه هارفت و آنهارا صداکرد و گفت:بچه ها!شما خیلی بامزه هیتسن و از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم.منم که هم سن و سال شما بودم همین کار را می کردم.حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید.من روزی1000 تومان به شما میدهم که هرروز بیاید اینجا و همین کار را بکنید.بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه داند.تا آن که چندروز بعد پیرمرد به آن هاگفت:ببینید بچه ها!متاسفانه در محاسبه ی حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزانه بیشتر از 100 تومان بهتون بدم.از نظر شما که اشکالی نداره؟

بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند:100 تومان؟تو فکر می کنی ما حاضریم بخاطر 100 تومان این همه بطری نوشابه وچیزهای دیگر را شوت کنیم؟کور خوندی.ما دیگر نیستیم.

و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه ی جدیدش به زندگی ادامه داد.

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 15 دی 1391 |

اگر چند سال پیش می شنیدیم که هوای تهران در وضعیت هشدار قرار دارد، حسابی می ترسیدیم و جا می خوردیم و شاید حتی از ترس خفه شدن (!) از خانه بیرون نمی آمدیم و ..
حالا مدت هاست که دیگر آلودگی هوای تهران، حتی در حد هشدارش هم کسی را متعجب نمی کند و این توصیه ها که «گروه های آسیب پذیر مانند بیماران قلبی، بیماران آسمی، سالمندان، بچه ها و ... از منزل خارج نشوند» یا «سعی کنید سفرهای درون شهری را به حداقل برسانید و بیشتر از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنید» و ... آنقدر تکراری است که شاید دیگر رغبتی برای شنیدنش نباشد! البته شاید بهتر باشد چند روزی را در تقویم به عنوان روزهای آلودگی هوا ثبت و از پیش برایش برنامه ریزی کرد! به هر حال بحث آلودگی هوا تا زمانی که به صورت اساسی حل نشود، همچنان ادامه خواهد داشت؛ هر سال شادی زمستانی مان سیاه می شود و حتی یک تعطیلی ۳،۲ روزه هم نمی تواند از شدت سردرد و تهوع و تنگی نفس مان کم کند.

(...ادامه ی مطلب...)

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 8 دی 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 6 دی 1391 |

گفتم: «بمان!» و نماندي!

رفتي،

بالاي بام آرزوهاي من نشستي و پايين نيامدي!

گفتم:

نردبان ترانه تنها سه پله دارد:

سكوت و

صعودُ

سقوط!

تو صداي مرا نشنيدي

و من

هي بالا رفتم، هي افتادم!

هي بالا رفتم، هي افتادم...

تو مي دانستي كه من از تنهايي و تاريكي مي ترسم،

ولي فتيله فانون نگاهت را پايين كشيدي!

من بي چراغ دنبال دفترم گشتم،

بي چراغ قلمي پيدا كردم

و بي چراغ از تو نوشتم!

نوشتم، نوشتم...

حالا همسايه ها با صداي آواز هاي من گريه مي كنند!

دوستانم نام خود را در دفاترم پيدا مي كنند

و مي خندند!

عده اي سر بر كتابم مي گذارند و رؤيا مي بينند!

اما چه فايده؟

هيچكس از من نمي پرسد،

بعد از اين همه ترانه بي چراغ

چشمهايت به تاريكي عادت كرده اند؟

همه آمدند، خواندند، سر تكان دادند و رفتند!

حالا،

دوباره اين من و ُ

اين تاريكي و ُ

اين از پي كاغذ و قلم گشتن!

گفتم : « - بمان!» و نماندي!

اما به راستي،

ستاره نياز و نوازش!

اگر خورشيد خيال تو

اينجا و در كنار اين دل بي درمان نمي ماند،

اين ترانه ها

در تنگناي تنهايي ام زاده مي شدند؟?

آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن